پاسبان باید از نژاد اصیل


تا کند عیب خلق را تعدیل

پاسبان دوستدار خلق بود


رهبر و غمگسار خلق بود

پاسبان باید آدمی زاده


مشفق و نیکخوی و آزاده

پاسبان گر نه بی نیاز بود


دست او هر طرف دراز بود

رشوه خواره نه پاسبان باشد


بلکه او شبرو و عوان باشد

روز روشن میانهٔ برزن


چارقد برکشیدن از سر زن

در بر خلق مویش آشفتن


لت زدن ، زشت و ناسزا گفتن

پای ببریدن از پی پاپوش


یا پی گوشواره کندن گوش

نه سزاوار پاسبانانست


کاین عمل شیوهٔ عوانانست

کارشان نیست در خلا و ملا


جز که جفت و جلا و بند و بلا

عامه دزدند و ابله و بدروز


پاسبان نیز قوز بالاقوز

کار اهل صلاح و ستر و عفاف


هست مشکل دراین بزرگ مصاف